به نخ کشیدن، چنانکه دانه های انجیر یا دانه های سبحه را. (یادداشت مؤلف) ، پی درپی هم افکندن کسان یا چیزهایی را. پشت هم آوردن. قطار کردن. پیاپی و دمادم کردن: بچه هایش را هم با خود ریسه کرده بود. (یادداشت مؤلف) ، مشتی الفاظ را بی توجه به مستدل بودن آنها پیاپی گفتن. پیاپی گفتن: یک مشت الفاظ پوچ را ریسه کرد. (یادداشت مؤلف)
به نخ کشیدن، چنانکه دانه های انجیر یا دانه های سبحه را. (یادداشت مؤلف) ، پی درپی هم افکندن کسان یا چیزهایی را. پشت هم آوردن. قطار کردن. پیاپی و دمادم کردن: بچه هایش را هم با خود ریسه کرده بود. (یادداشت مؤلف) ، مشتی الفاظ را بی توجه به مستدل بودن آنها پیاپی گفتن. پیاپی گفتن: یک مشت الفاظ پوچ را ریسه کرد. (یادداشت مؤلف)
خرج کردن. صرف کردن مال و پول و جز آن: سرت را برگیرم و همه گنج خانه تو بر آتش خانه هزینه کنم. (تاریخ بلعمی). عمر خواستۀ بسیار فرستادتا برای آبادانی شهر هزینه کردند. (تاریخ بلعمی). هزینه به اندازۀ گنج کن دل از بیشی گنج بی رنج کن. فردوسی. هزینه چنان کن که بایدت کرد نباید فشاند و نباید فشرد. فردوسی. کاشکی او را از این شیرین روان مدح آمدی تا هزینه کردمی در مدحش این شیرین روان. فرخی. بفزاید اگر هزینه کنیش با تو آید به روم و هند و حجاز. ناصرخسرو. تاش آن صلات و مبرات بر طبقات لشکرخویش هزینه کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). ناورم رخنه در خزینۀ کس دل دشمن کنم هزینه و بس. نظامی. رجوع به هزینه شود
خرج کردن. صرف کردن مال و پول و جز آن: سرت را برگیرم و همه گنج خانه تو بر آتش خانه هزینه کنم. (تاریخ بلعمی). عمر خواستۀ بسیار فرستادتا برای آبادانی شهر هزینه کردند. (تاریخ بلعمی). هزینه به اندازۀ گنج کن دل از بیشی ِ گنج بی رنج کن. فردوسی. هزینه چنان کن که بایَدْت کرد نباید فشاند و نباید فشرد. فردوسی. کاشکی او را از این شیرین روان مدح آمدی تا هزینه کردمی در مدحش این شیرین روان. فرخی. بفزاید اگر هزینه کنیش با تو آید به روم و هند و حجاز. ناصرخسرو. تاش آن صلات و مبرات بر طبقات لشکرخویش هزینه کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). ناورم رخنه در خزینۀ کس دل دشمن کنم هزینه و بس. نظامی. رجوع به هزینه شود
سر و کیسه کردن. از کسی چیزی گرفتن برای خود. باتلطف در سخن و تملق مالی از او بعطا گرفتن. از او مالی به حیله یا تضرع و کلاشی بدست آوردن: هرچند سرکیسۀ این طایفه مهر است کردیم سرکیسه ولی اهل جهان را. میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج)
سر و کیسه کردن. از کسی چیزی گرفتن برای خود. باتلطف در سخن و تملق مالی از او بعطا گرفتن. از او مالی به حیله یا تضرع و کلاشی بدست آوردن: هرچند سرکیسۀ این طایفه مهر است کردیم سرکیسه ولی اهل جهان را. میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج)