جدول جو
جدول جو

معنی هریسه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

هریسه کردن
(فُ خوا / خا دَ)
پختن و ساختن هریسه. مهراکردن. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هریسه شود
لغت نامه دهخدا
هریسه کردن
پخته هریسه مهراکردن
تصویری از هریسه کردن
تصویر هریسه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ دَ)
به نخ کشیدن، چنانکه دانه های انجیر یا دانه های سبحه را. (یادداشت مؤلف) ، پی درپی هم افکندن کسان یا چیزهایی را. پشت هم آوردن. قطار کردن. پیاپی و دمادم کردن: بچه هایش را هم با خود ریسه کرده بود. (یادداشت مؤلف) ، مشتی الفاظ را بی توجه به مستدل بودن آنها پیاپی گفتن. پیاپی گفتن: یک مشت الفاظ پوچ را ریسه کرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فُ کَ دَ)
خرج کردن. صرف کردن مال و پول و جز آن: سرت را برگیرم و همه گنج خانه تو بر آتش خانه هزینه کنم. (تاریخ بلعمی). عمر خواستۀ بسیار فرستادتا برای آبادانی شهر هزینه کردند. (تاریخ بلعمی).
هزینه به اندازۀ گنج کن
دل از بیشی گنج بی رنج کن.
فردوسی.
هزینه چنان کن که بایدت کرد
نباید فشاند و نباید فشرد.
فردوسی.
کاشکی او را از این شیرین روان مدح آمدی
تا هزینه کردمی در مدحش این شیرین روان.
فرخی.
بفزاید اگر هزینه کنیش
با تو آید به روم و هند و حجاز.
ناصرخسرو.
تاش آن صلات و مبرات بر طبقات لشکرخویش هزینه کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
ناورم رخنه در خزینۀ کس
دل دشمن کنم هزینه و بس.
نظامی.
رجوع به هزینه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ نِ کَ دَ)
سر و کیسه کردن. از کسی چیزی گرفتن برای خود. باتلطف در سخن و تملق مالی از او بعطا گرفتن. از او مالی به حیله یا تضرع و کلاشی بدست آوردن:
هرچند سرکیسۀ این طایفه مهر است
کردیم سرکیسه ولی اهل جهان را.
میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ تَ کَ دَ)
واجب کردن. واجب شمردن: امیر فریضه کرد بر خویشتن که پیش از بار خلوتی کردی چاشتگاه. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مُ آ نَ سَ)
بریدن. تقریض. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریسک کردن
تصویر ریسک کردن
سیجیدن اقدام کردن به امری که احتمال خطری در آن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریزه کردن
تصویر ریزه کردن
خرد کردن کوفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریده کردن
تصویر بریده کردن
تعیین کردن، تقریض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکیسه کردن
تصویر سرکیسه کردن
از کسی چیزی گرفتن برای خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزینه کردن
تصویر هزینه کردن
صرف کردن مال و پول و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است اندازه کردن، پیمودن زمین پیمودن اندازه گرفتن، مساحت کردن: بهر طفلی نو پدرتی تی کند گرچه عقلش هندسه گیتی کند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
مكيدةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
Intrigue
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
intriguer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
intrigieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
entrika çevirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
سازش کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
ষড়যন্ত্র করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
วางแผน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
kupanga njama
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
음모를 꾸미다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
інтригувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
陰謀を企てる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
לתכנן מזימות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
साजिश करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
merencanakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
интриговать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
intriguer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
intrigare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
intrigar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
引起兴趣
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
intrygować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دسیسه کردن
تصویر دسیسه کردن
intrigeren
دیکشنری فارسی به هلندی